نوشته های علی پورهاشمی

فرزند پائیز

پسر ایرانم
دلشکسته این سرزمین
گندم وجودم در دورانی قد کشید که هیچ ندیدم
جز ستم...غم...نان...دین گریزی... بی عدالتی
برای بقاء باید درخفاء بمانم نمی دانم تا کی اما این نیز بگذرد
خواهان برابری..، برداری..، وآزادیم
از بازیچه قراردادن دین خسته ام
از تمرکز اجباری قدرت خسته ام
بیزارم از دورنگی و خواهان تحولم و معتقدم به جدایی دین از سیاست
دمکراتم و پایبند به ارزش های الهی

و شعار من زنده باد مخالف من و دعای من برای شماصبوری است

علی پورهاشمی بهار ۸۷

زتدگی را سخت گرفتیه ایم

دوشنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۵، ۰۵:۳۱ ب.ظ

ﭼﻨﺎﻥ ﺯﻧـــﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺳﺨﺖ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﯾـﻢ 

ﮔـﻮﯾـﯽ ﺳﺎﻝ ﻫﺎ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﯿﻢ!


ﮐـﺎﺵ ﯾــﺎﺩ ﺑــﮕﯿـﺮﯾـــﻢ

ﺭﻫــﺎ ﮐﻨﯿــﻢ ، 

ﺑـﮕــﺬﺭﯾــﻢ

ﮔـﺎﻫﯽ ﺑـﺎﯾـــﺪ ﺭﻓﺖ ... ﺩﻝ ﺑــﻪ ﺳﺎﺣـﻞ ﻧﺒﻨﺪﯾـــﻢ 

ﺑﺎﯾﺪ ﺗﻦ ﺑﻪ ﺁﺏ ﺯﺩ ... ﻣﺎ ﺑﻪ ﺁﺭﺯﻭﻫــﺎﯾﻤــﺎﻥ 

ﯾﮏ ﺭﺳﯿــﺪﻥ ﺑــﺪﻫــﮑﺎﺭﯾــــﻡ... ﺯﻧــــﺪﮔــﯽ ﮐــﻮﺗــﺎﻩ ﺍﺳﺖ

فرصتی نیست تا ﻋﮑﺴﯽ ﺷﻮیم 

ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﯼ 

ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻃﺎﻗﭽﻪ ﺍﯼ 

ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﮔﺮﺩﮔﯿﺮﯼ ماﻥ ﮐﻨﻨﺪ!


اصلا گاهی باید نرسید ...

اصلا قرار نیست

به همه آرزوها رسید.


گاهی نرسیدن ،

نداشتن ،

تو را عاشق تر میکند... ومفهوم زندگی 

چیزی جز "عشق "  نیست... 

۹۵/۱۲/۰۲
علی پورهاشمی