نوشته های علی پورهاشمی

فرزند پائیز

پسر ایرانم
دلشکسته این سرزمین
گندم وجودم در دورانی قد کشید که هیچ ندیدم
جز ستم...غم...نان...دین گریزی... بی عدالتی
برای بقاء باید درخفاء بمانم نمی دانم تا کی اما این نیز بگذرد
خواهان برابری..، برداری..، وآزادیم
از بازیچه قراردادن دین خسته ام
از تمرکز اجباری قدرت خسته ام
بیزارم از دورنگی و خواهان تحولم و معتقدم به جدایی دین از سیاست
دمکراتم و پایبند به ارزش های الهی

و شعار من زنده باد مخالف من و دعای من برای شماصبوری است

علی پورهاشمی بهار ۸۷

بر لب جوی نشین و گذر عمر ببین

جمعه, ۳۰ تیر ۱۳۹۶، ۱۲:۳۵ ب.ظ

«بر لب جوی نشین و گذر عمر ببین»

در گذر عمر ندیدم لبی را خندان
ندیدم دلی را شادمان
بر لب جوی نشستم گریان
نگریستم در آن
من گریستم در آن بِسان دگران
پر نمی شد آن جوی از آن سیل روان
دیده هایم پر بود از آن
رفته بود از دستم این عمر گران
دیده هایم خون گشت از آن
چه گذشت در این سالیان
آه و حسرت و اشک نبود مرهم دردمان
ای امان ، ای امان ، ای امان
_

شاعر:مصطفی خواجویی نژاد

پی نوشت: خسته ام


۹۶/۰۴/۳۰
علی پورهاشمی