در بی نهایت شب
ناگهان منم و تمام رویاهای زیبایم
و دنیایی که هیچ شباهتی به رویاهایم در کودکی ام نداشت
منم با بیست و هفت سال اقامت در این دنیای زجر آور
که قول داده ام بمانم و برسم
و عوض کنم روزگارم را
که فراموش کنم زخم هایم را
و مدارا کنم با آدم هایی که گرفتند آرامشم را.....