نوشته های علی پورهاشمی

فرزند پائیز

پسر ایرانم
دلشکسته این سرزمین
گندم وجودم در دورانی قد کشید که هیچ ندیدم
جز ستم...غم...نان...دین گریزی... بی عدالتی
برای بقاء باید درخفاء بمانم نمی دانم تا کی اما این نیز بگذرد
خواهان برابری..، برداری..، وآزادیم
از بازیچه قراردادن دین خسته ام
از تمرکز اجباری قدرت خسته ام
بیزارم از دورنگی و خواهان تحولم و معتقدم به جدایی دین از سیاست
دمکراتم و پایبند به ارزش های الهی

و شعار من زنده باد مخالف من و دعای من برای شماصبوری است

علی پورهاشمی بهار ۸۷

۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

مراسم تشییع شهدا هم طبق انتظار مصادره شد؛ انگار این عزیزان بعد از سال ها برگشتند تا از جناح خاصی دفاع کنند و بگویند حق با این هاست!!امروز شعار ها؛ پلاکاردها و حتی سخنران نشان داد گویی اینجا پل صراط است و این عزیزان جلوی مذاکره کنندگان را گرفته اند و آن ها را به خیانت محکوم می کنند و می گویند خونمان پایمال شد .

انگار شهدا آمدند بگویند دلواپس ها تنها نیستند و تنها این طیف هستند که به فکر منافع ملت و نه منافع خودشان هستند؛ آمدند بگویند ما فقط برای عده ی خاصی از ملت ایران هستیم نه همه مردم ایران آنهایی که شعار می دهند!! اختلاس می کنند بعد خودشان را پشت ما پنهان می کنند.

انگار آمدند بگویند بیش از نصف ملت بی دین؛ مرتد و خدانشناس است و تنها آنها که در موضع قدرت هستند و رسانه دارند صاحب حق اند و خداشناس هستند..

۲۶ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۳۹
علی پورهاشمی

جفت دست و پای بسته ... یک جفت دستِ بسته، دو جفت دستِ بسته، سه جفت دستِ بسته، چهار جفت دستِ بسته، پنج جفت دستِ بسته،
شش جفت دستِ بسته، هفت جفت دستِ بسته، هشت جفت دستِ بسته، نه جفت دستِ بسته، ده جفت دستِ بسته، یازده جفت دستِ بسته ... نه ؛ حتی نمی‌شود شمرد !
از حوصله ی مان خارج است !
یکصد و هفتاد و پنج جفت دستِ بسته‌ ٬
یکصد و هفتاد و پنج جوان دست و پا بسته ...
یکصد و هفتاد و پنج عزیزی که با دست و پای بسته در یک شب شوم ٬ زنده‌به‌گور شدند تا پس از هفت‌هزار شب پیدا شوند و داغ مان را تازه کنند ...
نه که این وحشتناک‌ترین صحنه‌ جنگ هشت‌ساله‌ ما بوده باشد ٬
اما خیالِ این یکصد و هفتاد و پنج جوان دست و پا بسته ٬ گلوی مان را می‌فشارد ؛
انگار پس از سی سال ٬ ما را که مظلوم‌ترین بودیم و دست‌بسته‌ترین ٬
ما را که دستان‌مان را جز برای کاشتن و درو کردن مهربانی نمی‌خواستیم ٬ ما که از دنیا فقط دو دست آزاد می‌خواستیم و چشمانی که بتواند طلوع آفتاب را در افق وطن ببیند و ...
آخ از آن چشم‌های زیبا ...
آن یکصد و هفتاد و پنج جفت چشمی که در آن تاریکی ...
فقط خدا می‌داند که به دور از آغوش پدر و مادر ٬
چه‌ها دیدند ... حالا ما مانده ایم و کوله باری از شرم ...
و زبان‌مان لال است در بیان این مصیبت،
و این بغض کشنده ...
و چشامانمان که اگر بنای باریدن داشته باشد
باید خون ببارد ...
آن یکصد و هفتاد و پنج دست و پای بسته را
و دستانِ از دست‌رفته‌ آن صدها هزاران مرد را که مردانه جان دادند تا ما جان به در ببریم و دهان و مجاری تنفسیشان پر از خاک شد تا ما نفس بکشیم را عاشقانه میبوسیم
یکصد و هفتاد و پنج بار ...
یکصد و هفتادو پنج هزار بار ... اصل خبر: فرمانده کمیته جست‌وجوی مفقودین ستادکل نیروهای مسلح :
۱۷۵ تن از شهدایی که وارد کشور شدند متعلق به غواصان عملیات کربلای ۴ است که با دستان بسته به شهادت رسیدند و زنده زنده دفن شدند !
برخی از پیکرهای مطهر این شهدا در صورتی کشف شدند که هیچ جراحتی نداشتند و دست و پایشان با سیم بسته شده و
زنده به گور شدند ...
روحشان شاد....



۲۵ خرداد ۹۴ ، ۲۰:۴۳
علی پورهاشمی
۲۵ خرداد ۹۴ ، ۲۰:۱۴
علی پورهاشمی

اگر کسی تو را با تمام مهربانیت دوست نداشت …
دلگیر مباش که نه تو گناهکاری نه او
آنگاه که مهر می ‌ورزی مهربانیت تو را زیباترین معصوم دنیا می‌کند …
پس خود را گناهکار مبین
من عیسی نامی را میشناسم که ده بیمار را در یک روز شفا داد … و تنها
یکی سپاسش گفت!!!
من خدایی میشناسم که ابر رحمتش به زمین و زمان باریده … یکی سپاسش می
گوید و هزاران نفر کفر !!!
پس مپندار بهتر از آنچه عیسی و خدایش را سپاس گفتند … از تو برای
مهربانیت قدردانی میکنند.
پس از ناسپاسی هایشان مرنج و در شاد کردن دلهایشان بکوش… که این روح
توست که با مهربانی آرام میگیرد
تو با مهر ورزیدنت بال و پر میگیری …
خوبی دلیل جاودانگی تو خواهد شد …
پس به راهت ادامه بده
دوست بدار نه برای آنکه دوستت بدارند …
تو به پاس زیبایی عشق، عشق بورز و جاودانه باش

۱ نظر ۲۵ خرداد ۹۴ ، ۲۰:۰۸
علی پورهاشمی