نوشته های علی پورهاشمی

فرزند پائیز

پسر ایرانم
دلشکسته این سرزمین
گندم وجودم در دورانی قد کشید که هیچ ندیدم
جز ستم...غم...نان...دین گریزی... بی عدالتی
برای بقاء باید درخفاء بمانم نمی دانم تا کی اما این نیز بگذرد
خواهان برابری..، برداری..، وآزادیم
از بازیچه قراردادن دین خسته ام
از تمرکز اجباری قدرت خسته ام
بیزارم از دورنگی و خواهان تحولم و معتقدم به جدایی دین از سیاست
دمکراتم و پایبند به ارزش های الهی

و شعار من زنده باد مخالف من و دعای من برای شماصبوری است

علی پورهاشمی بهار ۸۷

۱ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است


وقتی بچه بودیم، نمی فهمیدیم چه روزای قشنگی داریم، بهمون نگفته بودن که چه روزایی منتظرمونه، همه چی رنگی بود بزرگ ترین غصه هامون هم کوچیک بود. بزرگ شدیم و مشکلات هم با ما بزرگ شد، جنس زندگیمون عوض شد 

این چند روز هر دفعه فاطمه خواهر زاده عزیزم را می بینم که شاده و بازی میکنه دلم می خواست بهش بگم فاطمه کوچلو فرشته ناز اینقدر شادی کن.، شیطونی کن هر چقدر دلت می خواد و کیف کن از این روزات بچه جانم..دلم همه چیزای خوب رو برای تو می خواد با اون قلب مهربون و کوچیکت 

خدایا: میدانم تومهربان ترین مهربانان هستی ، در این دنیا نگهبان تمام فرشته های کوچولو باش


دوست دارم خیلی فاطمه کوچلو 

شادی تو شادی من هست دایی جان 

پی نوشت:مسخره بازی دایی و خواهرزاده


#کودکی #شادی #فرشته_کوچلو #دایی

۱۶ مرداد ۹۶ ، ۱۳:۳۸
علی پورهاشمی